پروفسور (استاد) یه فیلم عالی نیست، شاید ریتم نسبتاً کند کمی اذیتتون کنه ولی باید با فیلم همراه باشید تا بتونید بهتر درکش کنید.
اگر همه فیلم رو با دور تند نگاه کنید و فقط قسمت های مونولوگ جانی دپ رو نگه دارید قطعاً میتونید اصل مطلب فیلم رو درک کنید.
داستان از جایی شروع میشه که ریچارد (جانی دپ که نقش استاد رو داره) متوجه میشه سرطان ریه داره و حداکثر یکسال دیگه زنده اس. بعد از اون تصمیم میگیره این یک سال رو برای خودش زندگی کنه. کارهای بعدی ریچارد همه در این راستا قرار می گیره.

اون بعد از این خبر اولین کاری که میکنه میاد سر کلاس و فیلترهایی رو برای دانشجوهاش قرار میده تا وقت اونهایی که واقعاً تمایلی به وقت گذاشتن با اون رو ندارن نگیره، به همه اعلام می کنه که نمره در حد قبولی میگیرن و یه عده که صرفاً برای نمره اومدن میرن و در ادامه دلایل دیگه ای که عده دیگری رو مجاب می کنه تا از کلاس بیرون برن و درنهایت عده کمی میمونن، کسایی که حاضرن این کلاس رو به همون شکلی که استادشون میخواد بگذرونن و زمانشونو که ارزشمندترین داراییشون هست در اختیار استاد قرار بدن.

نمیخوام خیلی طولانی فیلم پروفسور بپردازم و توصیه می کنم ببینید ولی چند تا نکته رو خلاصه می نویسم تا با ذهنیت بهتری فیلم رو ببینید:
عشق، میتونه خط مقدم یک مرد باشه، یعنی وقتی ببینه به عشقی که داره نثار همسرش می کنه بی توجهی میشه دیگه چیزی برای از دست دادن نداره و معلوم نیست چه خواهد کرد؟ پس عشق رو جدی بگیرید.

زمان مهمترین سرمایه شماست، فرض کنید روزی که دارید شروع می کنید آخرین روز هست و هفته ای که به پایانش چشم دوختید و ماهی که آخرش نزدیکه و سالی که پایانش براتون مهمه. فکر کنید این ها آخرین های خودشون هستن. چه طور زندگی می کنید؟ باز هم زمانتون رو به بطالت و کارهای بیهوده می گذرونید؟

زندگی شما یک داستان هست و شما هر روز در حال نوشتن یک صفحه از این داستان هست، همونطور که ریچارد در بخشی از فیلم میگه، طوری زندگی کنیم که اولاً داستانمون نکات هیجان انگیز و جالبی داشته باشه و دوم اینکه سعی کنیم داستانمون طوری باشه که موندگار و اثرگذار باشه.

برای خود زندگی کردن مفهوم پیچیده ای هست و نمیشه گفت ما میتونیم کامل برای خودمون زندگی کنیم چون در یک اجتماع هستیم و نیازهامونو از طریق همدیگه تامین می کنیم ولی اینکه علائق خودمونو سرکوب نکنیم و از زمانمون برای پرداختن به استعدادها و علائقمون استفاده کنیم خیلی کار عالی و البته سختیه.

بیانیه آخر فیلم هم که البته به صورت تصویر بیان میشه عالیه، جایی که ریچارد در مسیر جاده به یک دوراهی میرسه ولی هیچکدوم از دو راه رو انتخاب نمی کنه و راه خودشو میسازه. به نظرتون ما نمیتونیم استاد باشیم و چشممون به گزینه های محدود نباشه و راه خودمونو بسازیم؟